جدول جو
جدول جو

معنی باد عیسی - جستجوی لغت در جدول جو

باد عیسی(دِ سا)
معجزۀ مسیح علیه السلام. (شرفنامۀ منیری). دم عیسی یعنی قم باذن اﷲ گفتن عیسی علیه السلام. (غیاث). کنایه از دم مسیح که بدان احیای موتی میکرد. واله هروی گوید:
چه آب خضر و چه باد مسیح هر دو یکی است
دواست مرگ اگر درد انتظار اینست.
(از آنندراج).
رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 197 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ)
کنایه از نخوت و تکبر و عظمت باشد مر زنان را چنانکه باد بروت مردان را. (برهان). کنایه از نخوت و تکبر زنان صاحب حسن است چنانکه باد بروت منسوبست به مردان. (آنندراج) (انجمن آرا). نخوت و تکبر و عظمت. (ناظم الاطباء: باد). کنایه از نخوت و غرور مخصوص زنانست. (آنندراج: باد بروت، باد سبلت). رجوع به باد در زیر دامن داشتن و باد و مجموعۀ مترادفات ص 256 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ سا)
چوبی که مسیح پیامبر را بر آن مصلوب کرده بودند. این چوب یکی از ذخایر گرانبهای کلیسای آناستازیس در شهر اورشلیم بوده است. در سال 614 یا 615 میلادی سپاهیان ایرانی شهر اورشلیم را تسخیر کردند و کلیسای آناستازیس را آتش زدند. این دار بدست یزدین ترسا، جواهرساز خسرو پرویز افتاد. یزدین آن را پنهان کرد ولی سپاهیان خسرو از آن آگاه شدند و از چنگ یز دین بدرش آوردند. و بخزانه ای که بدستور خسرو برای غنایم جنگهای روم ساخته بودند سپردند. این دار چهارده یا پانزده سال در ایران ماند تا اینکه شهربراز سردار ایرانی که به فرخان معروف به ود با هراکلیوس امپراطور همدست شد و سلوکیه را بکمک او گرفت و اردشیرسوم نوادۀ خسروپرویز را کشت و خود را در سال 360 میلادی پادشاه خواند. او یکسال پیش از اینکه بپادشاهی رسددارعیسی را برای دلجویی از قیصر به روم فرستاد. هنگام انتقال این دار بروم زنی از خاندان شاهی سیونی پاره ای از آن را بدست آورد و با خود بصومعه ای در نزدیکی شهر نخجوان برد. (تاریخ چلیپای ترسایان. به قلم سعید نفیسی در مجله مهر شماره پنجم سال 3). فردوسی در شاهنامه بداستان این دار اشاره ای دارد اما هرگز یادآور نشده است که این دار چگونه بخزانۀ شاهان ساسانی آمده است. فقط در بیان جنگهای خسروپرویز با رومیان بدرخواست قیصر روم برای بازفرستادن آن اشاره می کند:
یکی آرزو خواهم از شهریار
که آن آرزو نزداو هست خوار
که دار مسیحا بگنج شماست
چو یابند، دانید گفتار راست
برآمد بر آن سالیان دراز
سزد گر فرستد بما شاه، باز
بدین آرزو شهریار جهان
ببخشاید از ماکهان و مهان
ز گیتی برو بر کنند آفرین
که بی او مبادا زمان و زمین
بدان من ز خسرو پذیرم سپاس
نیایش کنم روز و شب در سه پاس.
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2863).
و خسرو جواب داد:
کسی را چه خوانی همی سوگوار
که کردند پیغمبرش را بدار
که گوید که فرزند یزدان بد اوی ؟
بدان دار برگشته خندان بد اوی ؟
چو فرزند بد، رفت سوی پدر
تو اندوه آن چوب پوده مخور
ز قیصر چو بیهوده آید سخن
بخندد بر آن نامه، مرد کهن
همان دار عیسی نیرزید رنج
که شاه اردشیر آن نهاده بگنج
از ایران چو چوبی فرستم بروم
بخندند بر ما همه مرز وبوم
(شاهنامه بروخیم ج 9 ص 2866)
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ سا)
گهواره ای که گویند عیسی به کودکی در آن بود. ناصرخسرو در سفرنامه گوید: مسجدی است (به بیت المقدس) سرداب که به درجه های بسیار فروباید شدن و آن بیست گز در پانزده باشد و سقف سنگین بر ستونهای رخام و مهد عیسی علیه السلام آنجا نهاده است و آن مهد سنگین است و بزرگ چنانکه مردم در آنجا نماز کنند... و آن را در زمین سخت کرده اند چنانکه نجنبد و آن مهدی است که عیسی به طفولیت در آنجا بود و بامردم سخن می گفت و مهد در این مسجد به جای محراب نهاده اند. و گویند مولد عیسی علیه السلام در این مسجد بوده. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 43) :
همخانه شوی به مهد عیسی
رجعت کنی از اشارت جم.
خاقانی.
و رجوع به آیات 45-46 از سورۀ آل عمران و آیۀ 29 از سورۀ مریم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مسجد مهد عیسی، مسجدی به بیت المقدس که مهد عیسی در آن قرار دارد. رجوع به مدخل قبل و سفرنامۀ ناصرخسرو ص 43 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سا)
زرافه. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سا)
دختر ابراهیم بن اسحاق حربی. زنی عالم و فقیه و صاحب فتوی بوده و به سال 328 ه. ق. در بغداد درگذشته است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 229). و رجوع بتاریخ بغداد و قاموس الاعلام ج 2 ص 1037 شود
دختر هادی و زن مأمون خلیفۀ عباسی بود (از الوزراء و الکتاب ص 237) (عقدالفرید) (عیون الاخبار)
لغت نامه دهخدا
منسوبست به بادغیس، رجوع به بادغیس شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دِ دَ)
دهی از بخش دهستان حسین آباد حومه شهرستان سنندج است که در 24هزارگزی شمال خاوری سنندج و کناره راه شوسۀ جدید سنندج به سقز واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 70 تن سکنه دارد، سنی، کردی، فارسی. آب آن از رود خانه اربابی و چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. به این ده تازه آباد دکتر واسع نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ دِ سا)
دهی از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج است که در 27هزارگزی باختر سنندج و دوهزاروپانصدگزی جنوب قهوه خانه آریز، کنار شوسه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد، سنی، کردی. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، توتون، مختصر حبوبات، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا